جمعه, 10 فروردين 1403
شناسه خبر:746

خاطره حضور در کنسرت هوای گریه همایون شجریان_برازجان/ مسعود صالحی

  • انداز قلم
خاطرات

خاطره حضور در کنسرت هوای گریه

گزارشی غیر تخصصی از:

کنسرت همایون شجریان در برازجان

دیماه 1395

مسعود صالحی

(متن کامل)

-----------؛---------

کنسرت همایون شجریان در برازجان...

این خبر در ابتدا به یک شایعه شباهت داشت و تا حدودی دور از انتظار..

اما بسیار زود به واقعیت تبدیل شد...

نفس برگزاری این کنسرت در برازجان ، اتفاقی بس نیکو و همایون بود...

اولین بار بود که برای حضور در یک کنسرت ، نیازی به تحمل رنج سفر از شهر و دیار نداشتم و این مسئله قابل توجهی بود...

دوست عزیزی مرا از آغاز بلیط فروشی این کنسرت باخبر نمود...

بلیط فروشی بدون اعلام زمان دقیق آن آغاز شد و بلیطهای سانس اول به سرعت و در کمتر از یکروز به فروش رسید که نمایانگر اشتیاق قابل توجه مشتاقان موسیقی ایرانی بود...

مردم امیدوار بودند تا همایون با صدای شجریانی خودش، زمستان گرم امسال را گرمتر نماید و عطش شنیدن صدای شجریان را فرو بنشاند...

سانس های دوم و سوم هم بلیط فروشی شد و تمام بلیط ها به فروش رسید...

من برای سانس اول بلیط خریدم و در انتظار روز موعود نشستم...

و نمیتوانم بگویم در انتظار لحظه دیدار !!!

قبلا یکبار در  سال 1390 ، کنسرت همایون شجریان را تجربه کرده بودم...

از همان کنسرت دریافته بودم که هیچ کسی محمدرضا شجریان نخواهد شد ! حتی همایون...

سالها از تنها حضور من در کنسرت فراموش نشدنی استاد شجریان میگذرد و حالا میدانم که رویای تکرار آن شب بیاد ماندنی در تالار وزارت کشور، هیچ گاه محقق نخواهد شد...

زخم دلهای دردمند دوستداران شجریان در سالهای اخیر نه تنها به دیدار و شنیدار استاد  التیام نیافته بلکه بیماری استاد ، جراحت جدایی را افزون نیز نموده است...

در چنین شرایطی ، انتظار من و علاقمندان شجریان بر این بوده که همایون پا به جای پدر بگذارد و راه او را ادامه دهد...

اما ظاهرا همه همین را میخواهند به جز همایون !!

برداشت شخصی من این است که:

همایون مسیر تازه ای برگزیده و میخواهد راه دیگری برود...

 شاید او میخواهد خودش را از زیر سایه پدر خارج نماید!

او در خلق آثارش نیز تا حدودی از فضای آشنا و معمول موسیقی دستگاهی ایران فاصله گرفته و با  کارهای تلفیقی به همراهی آهنگسازان جوان ، راه جدیدی را باز کرده است...

انتخاب شعر و نوع اجرا و برگزاری کنسرتهای همایون در سالهای اخیر نیز از تردید من در این زمینه کاسته است...

و شاید به همین خاطر بود که در کنسرت پنج سال قبل در تالار وحدت ، سازهای غربی و الکترونیکی را در کنسرت همایون دیدم...

و البته با توجه به عدم تخصص من در زمینه موسیقی شاید چنین برداشتی از همایون شجریان درست نباشد...

 

کنجکاوی ، مرا یکروز زودتر از موعد مقرر به محل برگزاری کنسرت کشاند ، به سالن هلال احمر برازجان...

بارها در این سالن فوتبال بازی کرده ام و با محیط و امکانات آن آشنا هستم اما این بار سالن رنگ و بوی دیگری دارد...

--------؛---------

افرادی مشغول چیدن صندلیها و آماده سازی سن و نصب تجهیزات بودند...

پشت صحنه همانند کنسرت خرم آباد و کرمانشاه یک پارچه سیاه رنگ با لامپ های کوچک که شبی پر ستاره را به تصویر می کشید...

سالن هلال احمر خودش را آماده میکرد برای برپایی یک بزم شبانه همایونی با حضور علاقمندان موسیقی...

حرف و حدیث درباره برگزاری کنسرت موسیقی سنتی در سالن ورزشی زیاد بود اما وقتی قرار است چنین کنسرتی در شهرستانها برگزار شود ظاهرا چاره دیگری وجود ندارد

انتشار تصاویر همایون شجریان از فرودگاه بوشهر در فضای مجازی حکایت از آمدن این نگار سرمست به استان بوشهر دارد..

 

بالاخره عصر پنج شنبه شانزدهم دیماه فرا رسید...

مردم کم کم از راه میرسند و منتظر بازگشایی درب سالن می شوند...

همایون و نوازندگان گروه در داخل سالن مشغول تست صدا هستند...

صدای همایون و سازها در حیاط میپیچد و گوش جان مردم منتظر را مینوازد و اشتیاق را شعله ور می سازد...

همه چیز حکایت از تاخیر در اجرای برنامه دارد که گویا روالی معمول در همه برنامه هاست و رسم و عادت ما ایرانیان !

بالاخره درب سالن گشوده شد و مردم به آرامی وارد سالن ورزشی هلال احمر برازجان شدند تا هوای گریه را با صدای شجریانی همایون تجربه کنند

از بروشور کنسرت خبری نبود اما به لطف دوستم (سعید خزایی) نسخه چاپی بروشوری که خودش برای این کنسرت تهیه کرده را از او دریافت کردم

آشنايان بسیاری در سالن بودند ، دوستان و همکاران و دلشدگان...

دیدار دوستان همدل در سالن پیش از آغاز کنسرت ، حس و حالی غیر قابل توصیف داشت که بدیع بود و دلپذیر...

همه آماده بودند تا از موسیقی لذت ببرند...

عده ای نیز از سایر شهر ها خود را به برازجان رسانده بودند...

در میان جمعیت ، بر خلاف اعلام قبلی روی بلیط ها ، حضور شگفتی آفرین کودکان خردسال نیز جلب توجه میکرد...

 برگزار کنندگان کنسرت نه تنها در پوشش ، متحد الشکل نبودند بلکه... بگذریم...

بعد از دقایقی بالاخره مردم بر صندلیهایشان قرار گرفتند تا صدای همایون باشد که بیقرارشان کند...

نظم خوب و رضایت بخشی در سالن برقرار شد

آشوب جمعیت فرو نشست و صدای تشویق برخاست و این حکایت از آمدن همایون و همراهانش به روی سن داشت...

-----------؛---------

اولین کنسرت موسیقی در دشتستان در آستانه آغاز بود!

لحظاتی قبل از این با یکی از مسوولان کنسرت گفتگویی داشتم و او از خستگی و سردرد همایون در پشت صحنه برایم گفت...

گفتم : به او بگو برخیز و بخوان...

قامت راست کن و قیامت برپا کن...

مردم تو را میخواهند و میخوانند...

باشد که تو نیز با دیدن مردمت و خواندنت ، خوب شوی...

تو همایون شجریانی و خاموشی سزاوار چون تویی نیست...

بگو مگر ندیدی که خاموشی با پدرت چه کرد؟!

 

و حالا همایون در مقابل بود...

مردم ، همایون را "استاد" خطاب کردند و با تشویق های مکرر ، دوست داشتن او را برایش فریاد زدند...

اولین بار بود که میدیدم همایون را "استاد"  مینامند و این نکته برایم جالب و تازه بود...

او به همراه سینا جهان آبادی (سرپرست گروه و نوازنده کمانچه) اندکی جلوتر از سایر نوازندگان به تشویق ها و ابراز احساسات مردم پاسخ داد و سپس بر جایگاه خود قرار گرفت...

به تک تک هنرمندان گروه نگاهی انداختم...

حسین رضایی نیا ، نوازنده دف برایم آشناتر بود

اما در آن میان همه هنرمتدان دو نام خانوادگی میدرخشید...

شجریان و مشکاتیان...

حسرتی غمبار بر دلم نشست...

 آیین مشکاتیان (فرزند پرویز مشکاتیان و نوازنده تنبک) در انتهای سن و در کنار رضایی نیا نشسته بود...

و حالا جمعیت منتظر بود تا کنسرت آغاز شود و همایون هوای گریه را در سالن بگستراند...

اما من منتظر چیز دیگری بودم...

منتظر تا همایون لب به سخن بگشاید و از حال پدر بگوید...

اما چنین نشد... و با حرکت دست سینا جهان آبادی به اعضای گروهش ، صدای سازها ، سکوت سالن را شکست و کنسرت با چهل دقیقه دقیقه تاخیر آغاز گردید...

هر چند که آغاز کنسرت نیز به رفت و آمد در سالن پایان نداد و این روند ناصواب تا پایان کنسرت ادامه یافت....

 

 صندلیهای جلوی اين کنسرت نیز چون روال مرسوم به طور رایگان در اختیار کارمندان برخی ادارات قرار گرفته بود تا آنها به راحتی وارد این بزم شبانه شده شوند و جلوتر از مردم عاشقی که بلیط های صدهزار تومانی خریده بودند ، بنشینند !! و عشق و جنون ما را نظاره نمایند و شگفت زده شوند...

----------؛----------

از همان ابتدای کنسرت ، حرکات دست جهان آبادی در شروع هر کدام از قطعات به نظر من عجیب و غریب بود...

سرپرست گروه ها معمولا با تبسمی و یا گوشه چشمی یا ابرویی ، گروه را هدایت میکنند و حالا اشارات خشک و بی روح و بی قاعده جهان آبادی تا حد زیادی عجیب و اضافه می نمود...

قطعات این کنسرت از قبل مشخص شده بود و همایون تصنیف های معروفی از آلبوم نسیم وصل و با ستاره ها را به دنبال هم و به زیبایی اجرا میکرد...

بر خلاف عنوان کنسرت ، حال و هوای سالن برای گریه مناسب نبود...

احساس جاری نبود و قطره اشکی بر گونه ای دیده نشد...

در عوض دو صندلی آن طرفتر منتظر آهنگ های شاد بودند!!!!

هر کس به ظن خود انتظاری از کنسرت داشت...

 

حجم و کیفیت صدا هر چند ایده آل نبود اما خوب بود و در آن شرایط نمی توان بر آن خرده گرفت...

در بین تصنیف ها دو قطعه آوازی نیز اجرا گردید که شنیدن آنها برای من لذتی دو چندان داشت

بخصوص ابیاتی از یکی از غزلیات زیبای عماد خراسانی که همایون با  کمانچه دلنشین جهان آبادی در سالن طنین افکن نمود...

ماییم و دلی پر خون از جور پری رویی

دیوانه ی زنجیری ، آشفته ی گیسویی

بسیار زیبا بود...

و بی شباهت به آواز شور آفرین استاد نبود...

 غزل این آواز از تمام اشعار کنسرت زیباتر بود و مرا مجذوب ساخت....

شیفته تر شدم وقتی همایون بیت زیر را آواز کرد...

 بیتی که عجیب بر دلم نشست و به عقیده ی من ماجرای همایون بود و پدرش:

ای سرو بلند من دور از تو پر از خون است 

چون لاله اگر دارم جامّی و لب جویی

 

همایون بر خلاف پدرش برای انتخاب شعر کمتر به سراغ حافظ و سعدی و... رفته و میرود

و از این رو این غزل را چون یک غنیمت گرانبها و با تمام وجود شنیدم...

بعد از اتمام هر قطعه ، مردم به تشویق می پرداختند و همایون نیز از آنها تشکر میکرد و به احترام ، دست بر دل مینهاد...

در دقایقی نیز تک نوازی نی ، کمانچه و قانون فضای سالن را کاملا متحول ساخت ... 

تا اینکه بالاخره همایون لب به سخن گشود...

هر چند کوتاه و مختصر...

او از محبت مردم استان بوشهر به خودش و پدرش  تشکر کرد و سلام استاد را به مردم بوشهر رسانید...

به هر ترتیب بعد از حدود 90 دقیقه کنسرت هوای گریه به اتمام رسید...

گروه برخواسته و در مقابل مردم سر تعظیم فرود آوردند

قاب زیبایی که چهره ی طراحی شده همایون را در خود داشت توسط یکی از حضار به او تقدیم شد...

این قاب لحظاتی بعد همراه با عکسی از استاد شجریان در جلوی سن جا خوش کرد تا گروه بر جای خود نشسته و مرغ سحر در آسمان دشتستان به پرواز درآید....

مرغ سحر ، این بار با تنظیم جدیدی از جهان آبادی اجرا گردید که تفاوتهایی ناخوشایند و غریب با آن مرغ سحر همیشگی و دوست داشتنی داشت...

در این بخش،  فیلمبرداری توسط مردم منعی نداشت و عده ی زیادی در غیاب نور لیزر و با فراغ بال مرغ سحر را فیلمبرداری کردند...

و با همایون همنوا شدند و خواندند:

ای خدا... ای فلک... ای طبیعت....

شام تاریک ما را سحر کن

(پایان)

 

مطلب مشابه: خاطره حضور در کنسرت استاد شجریان و گروه شهناز / مسعود صالحی

 

ارسال نظر به عنوان مهمان

نظر شما پس از تایید توسط مدیر سایت به نمایش گذاشته خواهد شد
  • سعید رئیسی پور

    درود بر مسعود عزیز
    و درود بر قلم مانایت
    بله کنسرت موسیقی هوای گریه اتفاقی همایون بود که در خاطره مردم دشتستان ماندگار خواهد شد.
    به نظرم با توجه به محل فیزکی اجرای کنسرت و بضاعت موجود ، نمره قبولی با کیفیت خوب و خیلی خوب را می توان به آن داد.
    بله به نظر من هم اجرای مرغ سحر در مقایسه با نسخه اصلی و همچنین در مقایسه با سایر قطعات اجرا شده در کنسرت ضعیف تر بود.

    در کل باید گقت نیاز به برگزاری چنین کنسرت هایی در شهرستان دشتستان بسیار احساس می شود.

    دوست دارم 0
  • زیارتی

    لذت بردم

    دوست دارم 0
تبلیغات شما 1
تبلیغات شما 2

نظر سنجی

به نظر شما برای پیشرفت و اعتلای زیارت نیاز به اقدام در کدام موارد بیشتر احساس می شود؟
به نظر شما برای پیشرفت و اعتلای زیارت نیاز به اقدام در کدام موارد بیشتر احساس می شود؟
شما باید حد اقل یک گزینه را برای رأی انتخاب کنید!